تیزباد
لغتنامه دهخدا
تیزباد. (اِ مرکب ) بادی سخت و تند. بادی طوفان زا :
که گر گیو و گودرز و آن دیوزاد
شوند ابر غرنده یا تیزباد.
چنان بد که روزی یکی تیزباد
برآمد غمی گشت ازو رشنواد.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
که گر گیو و گودرز و آن دیوزاد
شوند ابر غرنده یا تیزباد.
فردوسی .
چنان بد که روزی یکی تیزباد
برآمد غمی گشت ازو رشنواد.
فردوسی .
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.