ترجمه مقاله

توبه دادن

لغت‌نامه دهخدا

توبه دادن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ دَ ] (مص مرکب ) امر فرمودن کسی را به بازگشتن از گناه و بتینه دادن . (ناظم الاطباء) :
پارسا از لب ساغر به دهان آب آرد
دیگران را ز می و نقل چرا توبه دهد؟

کمال اسماعیل (از آنندراج ).


آنچه مقصود ز شعر است ، چو در گیتی نیست
شاعران را همه زین کار خدا توبه دهاد.

اثیر اومانی .


اگر راست گفت ای خداوند پاک
مرا توبه ده تا نگردم هلاک .

(بوستان ).


یار دیرین مرا گو به زبان توبه مده
که مرا توبه بشمشیر نخواهد بودن .

(گلستان ).


عالم شهر گو مرا وعظ مکن که نشنوم
پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم .

سعدی .


گر توبه دهد کسی ز عشقت
از من بنیوش و پند منیوش .

سعدی .


رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله