ترجمه مقاله

تهماسب

لغت‌نامه دهخدا

تهماسب . [ ت َ ] (اِخ ) دارنده ٔ اسب فربه یا دارای اسب زورمند. توماسپ = تهماسپ = طهماسپ . یکبار در اوستا در فروردین یشت فقره ٔ 131 یاد شده است «تاء» یا «طاء» در این نام باید به ضم تلفظ شود. از آنکه آن رابه فتح خوانند نظر به «تاء» در نامهای تهمتن و رستهم = رستم و گستهم است . اما تهم در این سه نام از تخم می باشد که به معنی دلیر و پهلوان است . نگاه کنید به یشتها ج 2 صص 46-49. (فرهنگ ایران باستان ص 228). رجوع به تهم و تهمتن شود.
ترجمه مقاله