تر و تازه
لغتنامه دهخدا
تر و تازه . [ ت َ رُ زَ / زِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ضد پژمرده . شاداب . سبز و خرم . خوش :
روزگاری چنین تر و تازه
نوبهاری چنین خوش و خرم .
گر همی خواهی ترا نخلی کنند
شرقی و غربی ز تو میوه چنند
یا در آن عالم حقت سروی کند
تا تر و تازه بمانی تا ابد.
و رجوع به تر و تازه کردن شود.
روزگاری چنین تر و تازه
نوبهاری چنین خوش و خرم .
گر همی خواهی ترا نخلی کنند
شرقی و غربی ز تو میوه چنند
یا در آن عالم حقت سروی کند
تا تر و تازه بمانی تا ابد.
و رجوع به تر و تازه کردن شود.