ترجمه مقاله

ترشک

لغت‌نامه دهخدا

ترشک . [ ت ُ ش َ ] (اِ) پرنده ای سبزرنگ . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برگ گیاهی است ترش مزه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). و آنرا ترش گیاه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی که بتازی حماض گویند. (ناظم الاطباء). قسمی سبزی صحرایی بهاره ٔ خوردنی با طعمی نزدیک به ترش که در آشها کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترشه (از ترش )، طبری تِرْشَه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ترشک ، رومکس ، از انواع تیره ٔ ترشکها که بحالت خودرو در نقاط مرطوب بسیار دیده میشود وبرگهای آن دارای اکسالات دو کلسیم زیاد است . انواع دیگر تیره ٔ ترشکها عبارتند از گندم سیاه و ریوند. و رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 272 و 273 شود :
بسا حاجی که خود را زاشتر انداخت
که تلخک را ز ترشک بازنشناخت .

نظامی .


ترجمه مقاله