تخرخرلغتنامه دهخداتخرخر. [ ت َ خ َ خ ُ ] (اِمص جعلی ) منحوت از خر فارسی بمعنی حمار. بمزاح یا بقصد، خود را به نادانی (خری ) زدن . خری نمودن . خویشتن را خر و نادان نمودن . وانمودن که نادان است و نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).