ترجمه مقاله

تحمیش

لغت‌نامه دهخدا

تحمیش . [ ت َ ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جمعآوری چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (تاج العروس ) (شرح قاموس ). || به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برانگیختن و غضبناک ساختن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد). || گداختن پیه را تا حدی که نزدیک سوختن باشد. (المنجد). || فراوان کردن آتش دیگ را تا به جوش آید. || تیز کردن آتش با هیزم تا شعله ور گردد. || تحمیش قوم ؛ تحریض آنان . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله