ترجمه مقاله

تحذیف

لغت‌نامه دهخدا

تحذیف . [ ت َ ] (ع مص ) راست بکردن . (زوزنی ). آماده و نیکوکردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شاعر در صفت اسب گوید:
لها جبهة کسراةالمجن
حذّفه الصانع المقتدر.

(از اقرب الموارد).


|| تحذیف شَعر؛ تطریر موی و تسویه ٔ آن . پیراستن موی و گرفتن از نواحی آن تا برابر شود. (از منتهی الارب ). حَذَّف َ شَعرَه ُ؛ سواه ُ و هو ان یأخذ من نواحیه حتی یستوی . (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و کل شی ٔ اخذت من نواحیه حتی سویته و صنعته و هیأته فقد حذف تحذیفاً. (ناظم الاطباء). تحذیف سر چنانکه معمول زنان تازی است عبارتست از اینکه یک سو میکنند آن قدری ازمویها را که در پیش سر واقع شده و نصف آنرا بر بالای گوش برده و نصف دیگر را در گوشه ٔ ابرو می چسبانند. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله