ترجمه مقاله

تجر

لغت‌نامه دهخدا

تجر. [ ت َ ج َ ] (اِ) خانه ٔ زمستانی را گویند که در آن تنور و بخاری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ زمستانی که بخاری و تنور داشته باشدو تابخانه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اطاق زمستانی . (فرهنگ نظام ).... لیکن در قاموس تژر (بزای فارسی ) بمعنی خانه ٔ تابستانی گفته «طزر» معرب آن و زای فارسی بسیار به جیم بدل کنند. (فرهنگ رشیدی ). تزر. بهمین معنی می آید پس یکی از این دو مبدل دیگری است . (فرهنگ نظام ). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان آرد: پارسی باستان «تَچَرَه » بارتولمبه 629، ارمنی «تَچَره » (خانه ، معبد) در پهلوی اوزدِس چار بمعنی معبد بتان (نیبرگ 230) در پارسی تجر و تزر. اصلاً بکاخ زمستانی اطلاق میشده . در تخت جمشید، کاخ کوچک داریوش بزرگ که در ضلع شمالی صحن صدستون بپا شده به تچره موسوم است و سطح قصر مربعمستطیلی است که بطول قرار گرفته است . (ایران باستان ج 2 صص 1589 - 1590). همین تزر «طزر» است که در کتب لغت عرب مقلوباً طرز آمده . مؤلف تاج العروس ذیل «طرز» در مستدرک آرد: «الطرز بیت الی الطول ، فارسی معرب ، و قیل هوالبیت الصیفی . قال الازهری اراه معرباً و اصله ترز». پیداست که هم در تقدیم راء تصحیف شده و هم در معنی خانه ٔ زمستانی بتابستانی تبدیل یافته و شکی نیست که اصل همان تچر و تزر است و اینکه گوید: «بیت الی الطول » درست با تچره ٔ داریوش تطبیق میکند. در دواوین شعرا نیز «طرز» را «طرر» نوشته اند بدو راء مهمله . رجوع به طرر شود.
پورداود در فرهنگ ایران باستان آرد: اما طزر را که یاقوت بنقل از لیث و ابومنصور آن را معرب از تزر فارسی دانسته و بمعنی خانه ٔ تابستانی گرفته چنین تعریف کرده است : شهری است از ناحیه ٔ مرج القلعه و یک منزل از راه بزرگ خراسان مسافت داردو در میان دشتی واقع است . قصر یزید را جغرافیانویسان طزر هم خوانده اند یعنی یک شهر را بدو نام یاد کرده اند و این طزر معرب از تزر بیشک همان واژه ٔ فرس هخامنشی تَچَرَ میباشد که بمعنی کوشک (= قصر) است . در زبان ارمنی تچر بمعنی سرای و پرستشگاه از زبان ایرانی گرفته شده است و همین واژه است که در فارسی تجر شده ... (فرهنگ ایران باستان ص 294). رجوع به طزر شود :
میان این تجر و گنبد فلک فرق است
که هست این به ثبات آن نباشد آرامش
چو تاب آتش می در هوای آن پیچد
بتافت خانه از آن تابخانه شد نامش .

نزاری قهستانی .


|| بزبان قزوینی گنجینه و مخزن را نامند. (برهان ). مردم قزوین گنجینه را گویند. (فرهنگ رشیدی ). بلغت اهل قزوین گنجینه و مخزن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله