ترجمه مقاله

تبل

لغت‌نامه دهخدا

تبل . [ ت َ ] (ع مص ) ربودن عقل کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نیست کردن روزگار قومی را. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیست گردانیدن قومی را و بلا بر آنها ریختن . (از قطر المحیط). دهر تَبِل ؛ نعت است از آن . (منتهی الارب ). روزگار نیست کننده . (ناظم الاطباء). || شیفته و مفتون گردانیدن زن دل مرد را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ربودن زن دل مرد را. (از قطر المحیط). || دیگ افزار ریختن در دیگ . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بیمار و تباه کردن عشق کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). تباه و بیمار کردن دوستی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تباه کردن دوستی و بیمار کردن آن دل کسی را. (منتهی الارب ). تباه کردن دوستی کسی را و فاسد نمودن آنرا. (ناظم الاطباء). قلب متبول ؛ نعت است از آن و به این معنی از سمع نیز آمده . (منتهی الارب ). || تباه شدن . (دهار).
ترجمه مقاله