ترجمه مقاله

تانگو

لغت‌نامه دهخدا

تانگو. (اِ) تانگر. (ناظم الاطباء). سرتراش را گویند. (برهان )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزین . (ناظم الاطباء). || حجام . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 289). و آن را تونگو نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رشیدی ). و آن را «توانگو» نیز گویند. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 289). و به فتح ثانی بر وزن سمن بو هم آمده است و به این معنی بجای «واو» «رای قرشت » نیز گفته اند. (برهان ).
ترجمه مقاله