ترجمه مقاله

تاغندست

لغت‌نامه دهخدا

تاغندست . [ غ َ دَ / غ ُ دُ ] (اِ) تیکندست . تیقندست . بزبان اهل بربر دوائی است که آن را عاقرقرحا گویند. (برهان ) (آنندراج ). عاقرقرحا. (ناظم الاطباء). بزبان بربر عاقرقرحا. (لکلرک ج 1 ص 302). رجوع به عاقرقرحا شود. «پیرتر» را هنوز در الجزایر بزبان عامیانه «تیغندست » گویند که در آن جا بسیار مستعمل است . (از لکلرک ج 2 ص 302). دزی نویسد: تاغندست (بربری ) (پیرتر) بصورت تیغَنطَست هم آمده ، و مؤلف فرهنگ منصوری رازی میگوید که عاقرقرحا در مغرب ناشناخته است ، و بسیاری از مؤلفان در این که عاقرقرحا را همان تیغنطست دانسته اند دچار اشتباه شده اند. این کلمه بصورت تغندی نیز آمده است . (دزی ذیل قوامیس عرب ج 1 ص 139).
ترجمه مقاله