تابناکی
لغتنامه دهخدا
تابناکی . (حامص مرکب ) درخشندگی . پرتو افشانی :
خاکش ز شکوه تابناکی
حاجتگه خلق شد ز پاکی .
مه و خورشید را برفرش خاکی
ز جمعیت رسید این تابناکی .
خاکش ز شکوه تابناکی
حاجتگه خلق شد ز پاکی .
نظامی .
مه و خورشید را برفرش خاکی
ز جمعیت رسید این تابناکی .
نظامی .