بیوع
لغتنامه دهخدا
بیوع . [ ب ُ ] (از ع ، اِ) ج ِ بیع. (این جمع در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد) :
در بیوع آن کن تو از خوف غرار
کز رسول آموخت سه روز اختیار.
و رجوع به بیع شود.
در بیوع آن کن تو از خوف غرار
کز رسول آموخت سه روز اختیار.
مولوی .
و رجوع به بیع شود.