بگماز کردن
لغتنامه دهخدا
بگماز کردن . [ ب ِ / ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب )مجلس شراب داشتن . (از برهان ). مجلس شراب داشتن و مهمانی نمودن . (ناظم الاطباء). بزم شراب داشتن . (از رشیدی ). کنایه از مجلس شراب داشتن . (جهانگیری ) (انجمن آرا). ضیافت دادن . مهمانی کردن . می گساردن :
یکی بزم سام آنگهی ساز کرد
سه روز اندران بزم بگماز کرد.
یکی بزم سام آنگهی ساز کرد
سه روز اندران بزم بگماز کرد.
فردوسی (از جهانگیری ).