بون
لغتنامه دهخدا
بون . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (جهانگیری ). بهره بود. (اوبهی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
بچشم اندرم دیده از بون تست
بجسم اندرم جنبش از رون تست .
بچشم اندرم دیده از بون تست
بجسم اندرم جنبش از رون تست .
عنصری .