ترجمه مقاله

بن دندان

لغت‌نامه دهخدا

بن دندان . [ ب ُ ن ِ دَ ] (اِ مرکب ) ترجمه ٔ لثه است . (آنندراج ). لثه . (فرهنگ فارسی معین ) :
ترا در هر بن دندان بود لذت خداوندت
به هر نانی که گردانی ز هر حالت خبر دارد.

ناصرخسرو.


چون گذشت از لب او ریخت بچاه ذقنش
آب حیوان بخدا در بن آن دندان است .

علی خراسانی (از آنندراج ).


|| بیخ دندان . (فرهنگ فارسی معین ).
- از بن دندان ؛ کنایه از انقیاد و فرمانبرداری و اطاعت . با کمال اطاعت . با کمال انقیاد. (فرهنگ فارسی معین ) : از بن دندان قلعت ها را به کوتوال های امیر سپرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). او از سر اضطرار و بن دندان خدمت مستنصر را کمر بست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- || رغبت تمام . با کمال رغبت . با کمال میل . از صمیم قلب . از ته دل . (فرهنگ فارسی معین ) :
دگر چون بندگان آیند خدمت را میان بسته
گرامی دارشان کان آمدن هست از بن دندان .

فرخی .


خورشید زد علامت دولت ببام تو
تا گشت دولت از بن دندان غلام تو.

منوچهری .


پادشاهی یافتستی بر نبات و بر ستور
هرچه گویی آن کنند آن از بن دندان کنند.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 106).


گر نهنگ حکم حق بر جان ما دندان زند
ما به پیش خدمت او از بن دندان شویم .

سنایی .


دندانه ٔ هر قصری پندی دهدت نونو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان .

خاقانی .


از بن دندان خواهم که جگر هم بخورم
چه کنم چون سردندان بجگر می نرسد.

خاقانی .


بعون و عصمت حق دولتت چنان بادا
که چرخ از بن دندان شود مسخر او.

ظهیرالدین فاریابی .


ازبن دندان سر دندان گرفت
داد بشکرانه کم آن گرفت .

نظامی .


|| قصد و اراده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قصد. اراده . آهنگ . (فرهنگ فارسی معین ). || ذخیره و پس انداز. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله