بلفضول
لغتنامه دهخدا
بلفضول . [ ب ُ ف ُ ] (اِ مرکب ) (از:بل + فضول ) بوالفضول . ابوالفضول . صاحب فضل بسیار. بسیار فضول . پرفضول . (فرهنگ فارسی معین ) :
بلفضولی سؤال کرد از وی
چیست این خانه ٔ شش بدست و سه پا.
اندرین دهر بلفضولی چند
از بر دو فذلک ترفند.
بلفضولی سؤال کرد از وی
چیست این خانه ٔ شش بدست و سه پا.
سنائی .
اندرین دهر بلفضولی چند
از بر دو فذلک ترفند.
سنائی .