ترجمه مقاله

بقایی

لغت‌نامه دهخدا

بقایی . [ ب َ ] (اِخ ) معروف به مولانا بقایی کمانگر. از اوست :
لب بدندان چه گزی از پی خاموشی من
ناله ام را چو سبب آن لب و دندان شده است .

(از صبح گلشن ).


تا بزلف تو سر درآوردم
سر بدیوانگی برآوردم .

(از مجالس النفایس ).


و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
ترجمه مقاله