بشوریده
لغتنامه دهخدا
بشوریده . [ ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) پشولیده . شوریده . پریشان گشته و جذبه یافته . (از انجمن آرا). منقلب . پریشان . مضطرب . شوریده حالت :
شد یک دو مه که بنده بشوریده حالت است
زین اختر مشعبد و ایام چاپلوس .
و رجوع به شوریدن و پشولیده و شوریده شود.
شد یک دو مه که بنده بشوریده حالت است
زین اختر مشعبد و ایام چاپلوس .
شهاب الدین محمدبن هما (از لباب الالباب ).
و رجوع به شوریدن و پشولیده و شوریده شود.