بریان گشتن
لغتنامه دهخدا
بریان گشتن . [ ب ِرْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بریان شدن . کباب شدن . برشته گشتن :
دلش نالان و چشمش زار و گریان
جگر از آتش غم گشته بریان .
و رجوع به بریان و بریان شدن شود.
دلش نالان و چشمش زار و گریان
جگر از آتش غم گشته بریان .
نظامی .
و رجوع به بریان و بریان شدن شود.