برکرانلغتنامه دهخدابرکران . [ب َ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) برکنار. دور : کسی را که بینی ز حق برکران منه با وی ای خواجه حق در میان . سعدی .رجوع به کران شود.