باول
لغتنامه دهخدا
باول . [وَ ] (اِخ ) نام موضعی است که آنجا جامه ٔ ابریشمی خوب بافند. (آنندراج ). و رشیدی آن را با ضم واو ضبط کرده گوید نام شهر بابل است که در عراق عرب نمارده (نمرودها) ساخته بودند و اکنون خراب است . (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) (از فرهنگ شعوری ) :
هر خلعه کز او تن ولی یافت
خورشید نسیج باولی بافت .
هر خلعه کز او تن ولی یافت
خورشید نسیج باولی بافت .
خاقانی .