ترجمه مقاله

باوقار

لغت‌نامه دهخدا

باوقار. [ وَ ] (ص مرکب ) موقر. وقور. شکوهمند. سنگین . باوقر. باعزت . باتمکین . (آنندراج ). گران سنگ . مقابل سبکسر. برابر سبکسار.
ترجمه مقاله