ترجمه مقاله

باشگوگ

لغت‌نامه دهخدا

باشگوگ .[ ] (ص ، اِ) کارگذار. (شعوری ج 1 ورق 171). هنرمند. دانا. تیزدست . (آنندراج ). هنرور. عالم . زرنگ . چابک . زیرک در تدبیر کارها. (ناظم الاطباء) :
با گریه ٔ دو چشم شده مطلب دلم
هرگز نبود باشگوگ درد و غم مرا.

ابوالمعانی (از شعوری ).


ترجمه مقاله