باشگونگی
لغتنامه دهخدا
باشگونگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) بازگونگی . حالت مقلوب و معکوس بودن . (شعوری ج 1 ص 198). واژگونگی :
زین باشگونگی که ترا رسم و عادتست
خود را چو باشگونه کنی رسم اولیاست .
|| مخالفت . مباینت . ضدیت . (ناظم الاطباء).
زین باشگونگی که ترا رسم و عادتست
خود را چو باشگونه کنی رسم اولیاست .
(از شرفنامه ٔ منیری ).
|| مخالفت . مباینت . ضدیت . (ناظم الاطباء).