ترجمه مقاله

باسترک

لغت‌نامه دهخدا

باسترک . [ ت َ رَ ] (اِ) نوعی از سار. (ناظم الاطباء). مرغی است . (یادداشت مؤلف ). به ترکی صغرجق . (فرهنگ شعوری ) :
در دست غمت را (کذا؟) شده ام آنچنان زبون
در پنجه ٔ شاهین فتاده چو باسترک (؟).

میرنظمی (از شعوری ).


ترجمه مقاله