بادسرخ
لغتنامه دهخدا
بادسرخ . [ دِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرضی است معروف . (غیاث ). مرضی است معروف ، سلیم گوید :
باد سرخ آورد روی خاک از گلگون او
بس که کرد اعراض از رشک سپهر چنبری .
حُمْرة. حُمْره ٔ مبارکه . باد مبارک . باددژنام . بادژنام . بادژ. بادژفام . بادژوام . بادشفام . بادشکام . بادشوام . رجوع به لغات یادشده در جای خود شود. سرخ باد. (سروری : بادژنام ) (برهان : بادژکام ).
باد سرخ آورد روی خاک از گلگون او
بس که کرد اعراض از رشک سپهر چنبری .
(ازآنندراج ).
حُمْرة. حُمْره ٔ مبارکه . باد مبارک . باددژنام . بادژنام . بادژ. بادژفام . بادژوام . بادشفام . بادشکام . بادشوام . رجوع به لغات یادشده در جای خود شود. سرخ باد. (سروری : بادژنام ) (برهان : بادژکام ).