ایتلاف
لغتنامه دهخدا
ایتلاف . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتلاف . سازواری نمودن . (آنندراج ). مجتمع گردیدن و سازواری نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر آمیختگی گرفتن . (غیاث اللغات ). مجتمع گردیدن . (از اقرب الموارد). با همدیگر الفت گرفتن و پیوسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) : چون مسافت میان هردو برادر نزدیک شد درباب اتفاق و ایتلاف و مجانبت جانب خلاف استیناف رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
دست و پا در خواب بینی ایتلاف
آن حقیقت دان مدانش از گزاف .
این دواها ساخت بهر ایتلاف
نیست این درد و دواها از گزاف .
دست و پا در خواب بینی ایتلاف
آن حقیقت دان مدانش از گزاف .
مولوی .
این دواها ساخت بهر ایتلاف
نیست این درد و دواها از گزاف .
مولوی .