ترجمه مقاله

اندماج

لغت‌نامه دهخدا

اندماج . [ اِ دِ ] (ع مص ) درآمدن در چیزی و استوار شدن در آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن در چیزی و مستحکم شدن در آن . (از اقرب الموارد). در رفته شدن بچیزی و درآمدن و استوار شدن بجایی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مدور گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرد شدن . مدور شدن . (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح حکما به معنی تکاثف و مقابل تخلخل است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به تخلخل و تکاثف شود.
ترجمه مقاله