ترجمه مقاله

اندریافت

لغت‌نامه دهخدا

اندریافت . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) دریافت . ادراک . (فرهنگ فارسی معین ). وجدان . قوه ٔ مدرکه . (یادداشت مؤلف ): و با آنکه کمال معقولات اندروی (نفس ) نیست دردمنداست و به آن کمالی که دارد خوشی یابست بطبع خویشتن ولیکن تا اندر تن است از اندریافت خوشی و درد مشغول است . (دانشنامه علائی چ احمد خراسانی ص 131). و دو قوت او را در افزود یکی قوت اندر یافت که او را مدرکه خوانند که حیوان چیزها بدو اندریابد. (چهارمقاله ).
ترجمه مقاله