ترجمه مقاله

انحدار

لغت‌نامه دهخدا

انحدار. [اِ ح ِ ] (ع مص ) بنشیب فرود آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنشیب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). انهباط. (از اقرب الموارد). پایین آمدن . فروشدن . فرود آمدن . بنشیب آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). فرودویدن . سرازیر شدن . (یادداشت مؤلف ) :
بخت موالی تو سوی ارتفاع
بخت مخالف تو سوی انحدار.

فرخی .


ایشان را بخواند مقدمان قلعه تمرد نمودند و از انحدار اباء تمام کردند. (جهانگشای جوینی ). بعد از آن جغتای و اوکتای با لشکری چون سیل در انحدار و مانند عاصفات ریاح در اختلاف . (جهانگشای جوینی ).
چو گوی زرد ز پیروزه گنبدی خورشید
ز بیم چرخ سوی مغرب انحدار گرفت .

؟.


|| آماسیدن پوست ؛ انحدر جلده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تورم و غلیظ شدن پوست . (از اقرب الموارد). برآماهیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || هضم شدن . گذشتن . (یادداشت مؤلف ): و خبزه [ خبزالسلت ] اذابرد... یبطی ٔ انهضامه و انحداره . (ابن البیطار).
- بطی ٔ الانحدار ؛ دیرگذر. دیرگذار. (یادداشت مؤلف ).
|| (اِ) فرودآمدگی . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله