ترجمه مقاله

انجیرخوار

لغت‌نامه دهخدا

انجیرخوار. [ اَ خوا / خا ] (اِ مرکب ) پرنده ای از راسته ٔ گنجشکان و از دسته ٔ دندانی نوکان ، بجثه ٔ سار. در حدود 60 گونه از این پرنده در آسیا و اروپا و آفریقا شناخته شده . دارای منقاری نسبةً قوی و تاحدی مسطح در قاعده و کمی محدب و طویل است . پریشاه رخ . سار طلایی . انجیرخور. (فرهنگ فارسی معین ). در لهجه ٔ طبری ، زرداهل . (از یادداشت مؤلف ). || (نف مرکب ) خورنده ٔ انجیر :
بسا تین که ضایع شود در بساتین
کز انجیرخواران غرابی نبیند.

خاقانی .


سفره ٔ انجیرشدی صفروار
گر همه مرغی بدی انجیرخوار.

نظامی (مخزن الاسرار ص 44).


بدزدی هم از شاخ انجیردار
درآویخته مرغ انجیرخوار.

نظامی .


هست انجیر این طرف بسیارخوار
گر رسد مرغی قنق انجیرخوار.

مولوی .


و رجوع به انجیرخواره و انجیرخور شود.
ترجمه مقاله