ترجمه مقاله

انتصاب

لغت‌نامه دهخدا

انتصاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برپای خاستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برپا شدن . (غیاث اللغات ). || بکاری قیام کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). یقال انتصب للامر؛ اذا قام له . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) : اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر و انتصب منصب آبائه الراشدین .(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). || بنصب شدن حرف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). حرکت نصب دادن حرفی را. (از اقرب الموارد). || گماشتن . گماردن . نصب کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || مطاوعه ٔ نَصَب َ کند. (از اقرب الموارد). رجوع به نَصْب شود. || (اصطلاح طب قدیم ) بیماریی که نفس در آن بخوبی نیاید و بیمار آرام نداشته باشد مگر آنکه راست نشیند و گردن را راست و کشیده دارد. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 2 ص 51 س 20). || (اِمص ) برپاخاستگی . || راست شدگی . (ناظم الاطباء). || به قرار شدن .بکاری قیام کردن . منصوب شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
- انتصاب کسی بشغلی و منصبی ؛ اعطای آن شغل به وی . تفویض آن منصب باو. (فرهنگ فارسی معین ).
- انتصاب یافتن ؛ برقرار شدن :
خسرو خورشیدچتر آنکه ز کلک و کفش
پرچم شب یافت رنگ رایت صبح انتصاب .

خاقانی .


ترجمه مقاله