ترجمه مقاله

انباردار

لغت‌نامه دهخدا

انباردار. [ اَم ْ ] (نف مرکب ) انباربان . انباری . (زمخشری ). کسی که انبار ذخیره بآن سپرده است . (ناظم الاطباء). محافظ انبار. نگهبان محل کالا و ارزاق . (فرهنگ فارسی معین ). حسابدار انبار. حافظ انبار. آنکه حساب محتوی انبار با اوست . (یادداشت مؤلف ). || محتکر. (دهار). حَکِر. (یادداشت مؤلف ) :
کسی کو بمیرد ز نایافت نان
ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان
بریزم ز تن خون انباردار
که او کار ایزد گرفتست خوار.

فردوسی .


|| ذخیره ٔ حبوبات . (آنندراج ):
اعتباری نیستم پیش بت انباردار
صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار.

سیفی (از آنندراج ).


|| (اصطلاح تصوف ) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله