ترجمه مقاله

امشاج

لغت‌نامه دهخدا

امشاج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مَشج و مِشج و مَشَج و مَشیج .(از اقرب الموارد). نطفة امشاج ؛ آب مرد آمیخته با آب زن و خون آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب مرد و آب زن که بهم آمیخته باشند. (آنندراج ). آب مرد بخون زن آمیخته . (ترجمان علامه ترتیب عادل ) :
آنگاه پروردگار قدرت در اطوار امشاج قد و قامت و عرض و طول و هیئت او ترتیب فرماید. (قصص الانبیاء).
اهتزاز از امل جود تو آرد در طبع
آنکه اندر رحم کون هنوز امشاج است .

مسعودسعد.


آخر تست جیفه ٔ مطروح
اول تست نطفه ٔ امشاج .

سنایی .


نامم بثناگویی صدر تو نوشتند
آنگه که سرشته شدم از نطفه ٔ امشاج .

سوزنی .


|| خونهای بهم آمیخته .(آنندراج ). || آنچه در ناف گرد آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چرکهایی که در ناف گرد آید.(از اقرب الموارد). و رجوع به مَشج و مِشج و مَشَج و مَشیج شود.
ترجمه مقاله