امس
لغتنامه دهخدا
امس . [ اَ م َ س س ] (ع ن تف ) بساینده تر. نزدیکتر، گویند: هو امس من ذاک بکذا. (از اقرب الموارد): و امس الزمان حاجة الیها الخریف . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و نحن المهاجرون اول الناس اسلاماً... و امسهم رحماً برسول اﷲ. (ابوبکربن ابی قحافه ، از یادداشت مؤلف ).