الغ
لغتنامه دهخدا
الغ. [ اُ ل ُ ] (ترکی ، ص ) بزرگ . مقابل کوچک . (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع). کلان و بزرگ ، و این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ) :
پس ایاز مهرافزا برجهید
پیش تخت آن الغ سلطان دوید.
مؤمن و ترسا، جهود و گبر و مغ
جمله را رو سوی آن سلطان الغ.
شد محمد الب الغ خوارزمشاه
در قتال سبزوار بی پناه .
|| توانا و قادر. (فرهنگ ناظم الاطباء).
پس ایاز مهرافزا برجهید
پیش تخت آن الغ سلطان دوید.
مولوی .
مؤمن و ترسا، جهود و گبر و مغ
جمله را رو سوی آن سلطان الغ.
مولوی .
شد محمد الب الغ خوارزمشاه
در قتال سبزوار بی پناه .
مولوی .
|| توانا و قادر. (فرهنگ ناظم الاطباء).