افسرده بیان
لغتنامه دهخدا
افسرده بیان . [ اَ س ُ دَ / دِ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از پوچ و بیمزه گو که سخنش مؤثر نباشد و به دل نزند. (آنندراج ). آنکه سخن او سرد و بیحال باشد :
سخن آن است کزو زنده دلی گرم شود
لب افسرده بیانان و لب گور یکی است .
سخن آن است کزو زنده دلی گرم شود
لب افسرده بیانان و لب گور یکی است .
صائب (از آنندراج ).