ترجمه مقاله

اطرغشاش

لغت‌نامه دهخدا

اطرغشاش . [ اِ رِ ] (ع مص ) نیکو شدن بیمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهبود یافتن . (از اقرب الموارد). از بیماری به شدن . (زوزنی ). || حرکت کردن جوجه در لانه . (از اقرب الموارد). جنبش کردن جوزه در آشیانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اطرغشاش بیمار از بیماری خویش ؛ برخاستن و حرکت کردن و راه رفتن وی . (از اقرب الموارد). در منتهی الارب و ناظم الاطباء و آنندراج این معنی چنین آمده است : ایستادن و برفتار آمدن . || رسیدن باران پس از سختی ، یقال : اطرغش القوم ؛ ای غیثوا و اخصبوا بعد الجهد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطرغشاش قوم ؛ باران آمدن و در خصب و فراوانی داخل شدن آنان پس از مشقت و سختی . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله