اضرسلغتنامه دهخدااضرس . [ اَ رَ ] (ع ص ) رجل ٌ اخرس اضرس ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ). || رجل اضرس ؛ مرد خشمگین و تندخو. (ناظم الاطباء). || غلام اضرس ؛ کودک کلان دندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).