اصفاهان
لغتنامه دهخدا
اصفاهان . [ اِ ] (اِخ ) اصفهان . اسپهان . صفاهان . اسپاهان . اصبهان . اصباهان :
ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست
ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست .
با چنین آب و هوا اصفاهان خوشتر از مصر و حجاز و بغداد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان حسین آوی ص 132).
اثر عدل وزیر ملک است
که جهان جمله چو اصفاهان باد.
مبلغ مال کفایت در مال قمی خاصه غیر از مال منقول از اصفاهان که کفایت آن داخل آنست . (تاریخ قم ص 124). و رجوع به اصبهان و اصباهان و اسپهان و اصفهان و صفاهان شود.
ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست
ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست .
نظامی .
با چنین آب و هوا اصفاهان خوشتر از مصر و حجاز و بغداد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان حسین آوی ص 132).
اثر عدل وزیر ملک است
که جهان جمله چو اصفاهان باد.
حسین آوی (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
مبلغ مال کفایت در مال قمی خاصه غیر از مال منقول از اصفاهان که کفایت آن داخل آنست . (تاریخ قم ص 124). و رجوع به اصبهان و اصباهان و اسپهان و اصفهان و صفاهان شود.