ترجمه مقاله

اصطفاء

لغت‌نامه دهخدا

اصطفاء. [ اِطِ ] (ع مص ) برگزیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 4) (زوزنی ) (آنندراج ). اختیار و برگزیدن . (فرهنگ نظام ). برگزیدن و برگزیدگی . (از منتخب و لطائف ) (غیاث ). برگزیدگی کسی را. (ناظم الاطباء). گزیدن . اصفاء. گزین کردن . برگزین کردن : اصطفاه من افضل قریش حسباً و اکرمها نسباً.(تاریخ بیهقی ص 298). دمنه بدید که شیر... هر ساعت در اصطفاء وی ... [ گاو ] می افزاید. (کلیله و دمنه ).
صاحب جبریل دم جمال محمد
کز کرمش دارم اصطفای صفاهان .

خاقانی .


رو سگ کهف خداوندیش باش
تا رهاند زین تغارت اصطفاش .

مولوی (مثنوی ).


|| نزد سالکان خالص اجتباء را گویند. رجوع به اجتباء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). اصطفاء آن بود که حق تعالی دل بنده را مر معرفت خود را فارغ گرداند تا مر معرفت وی صفاء خود اندر آن بگستراند و اندراین درجت خاص و عام مؤمنان یکی اند از عاصی و مطیع و ولی و نبی ، لقوله تعالی : ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات . (کشف المحجوب هجویری چ قویم ص 337). و گروهی آنانکه راضی اند به اصطفا و آن محبت است . (کشف المحجوب هجویری چ قویم ص 158). و باز آنکه به اصطفاء دوست راضی باشد آن محبان وی اند که اندر رضا و سخط هستی ایشان عاریت بود و منازل دلهاشان بجز حضرت تنزیه نباشد و سراپرده ٔ اسرار ایشان جز اندر روضه ٔ انس نه ، حاضرانی باشند غائب و وحشیانی عرشی . (همان صفحه ). پنجم جانهای اهل وفااند که اندر حجاب صفا و مقام اصطفا طرب میکنند. (کشف المحجوب همان چاپ ص 234).
ترجمه مقاله