اشعابلغتنامه دهخدااشعاب . [ اِ ] (ع مص ) مردن . (منتهی الارب ). اشعاب مرد؛ مردن وی . (از اقرب الموارد). || اشعب عنه ؛ جدا شد از وی بدان سان که بازنگردد. (از اقرب الموارد). نیک جدا شدن و مفارقت گزیدنی که از آن بازگشت نباشد. (منتهی الارب ).