اسیری
لغتنامه دهخدا
اسیری . [ اَ ] (اِخ ) ابن صحیفی . یکی از شعرای شیراز است . این بیت او راست :
دلم پر است ز خون بر دلم مزن انگشت
که همچو شیشه ٔ می گریه در گلو دارد.
دلم پر است ز خون بر دلم مزن انگشت
که همچو شیشه ٔ می گریه در گلو دارد.
(قاموس الاعلام ترکی ) (صبح گلشن ص 24).