اسپید
لغتنامه دهخدا
اسپید. [ اِ ] (ص ) سفید. نقیض سیاه . (برهان ). اسفید. سپید (مخفف آن ). ابیض . بیضاء :
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست .
رجوع به سفید شود. || بی نقش . (برهان ). اطلَس . بی لون . (برهان ). || ساده . بی ترشی : اسپیدبا.
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست .
مولوی .
رجوع به سفید شود. || بی نقش . (برهان ). اطلَس . بی لون . (برهان ). || ساده . بی ترشی : اسپیدبا.