ترجمه مقاله

اسپیدار

لغت‌نامه دهخدا

اسپیدار. [ اَ ] (اِخ ) اسفیذار. نام ولایتی بجانب دریای دیلم (بحر خزر) مشتمل بر قرای واسعه و اعمال . (معجم البلدان ). و آن بلندترین ناحیه ٔ مازندران و صاحب دربندها و مضایق است . (نسوی ص 46) : از آنجا بر راه گیلان زد [سلطان محمد خوارزمشاه ] صعلوک امیری بود از امرای گیلان بخدمت استقبال کرد و تقبلها نمود و بر اقامت او ترغیب کرد و سلطان بعد از هفت روز روان شد و به ولایت اسپیدار رسید. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 115). در شهور سنه ٔ ثلث و ثلثین و ستمایه (633 هَ . ق .) در اسپیدار شخصی خروج کرد که من سلطانم و آوازه ٔ او به اقطار شایع گشت . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 191).
ترجمه مقاله