ترجمه مقاله

اسرنج

لغت‌نامه دهخدا

اسرنج . [ اِ رِ ] (اِ) طبقی باشد بی کناره که از روی سازند و بر پشت آن قبه کنند و بندی بر آن بگذارند و روزهای جشن وتماشا دو تای آن را بدست گرفته بر هم زنند تا از آن آوازی برآید و آن را سنج نیز گویند. (برهان ). || سرنج را نیز گفته اند و آن رنگی باشد معروف که نقاشان و مصوران بکار برند و سوختگیها را نیز نافعاست . (برهان ). و ظاهراً در این معنی همزه در او مضموم باشد. سفیداب سوخته . (رشیدی ). سلیقون . (رشیدی ).
ترجمه مقاله