ترجمه مقاله

استیم

لغت‌نامه دهخدا

استیم . [ اِ ] (اِ) ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ اشتیم بشین معجمه به معنی ریمی است که در جراحت بمانده باشد. (سروری ). در شرفنامه آن سرما باشد که بر جراحت زند و بیاماسد و در لسان الشعراء ریمی بود که از جراحت رود. (سروری ). جراحتی را گویند که گزک شده باشدیعنی سرما خورده باشد و ورم و آماس کرده باشد و بعضی سرمائی را گویند که بر جراحت زند و بیاماساند. گویند اگر آن سرما در شبهای ماهتاب بر جراحت بهایم خوردالبته او را بکشد و بعضی جراحتی را گفته اند که سرش بهم آمده و درونش پر از چرک و ریم باشد و بدون نشتر زدن برنیاید و به معنی چرک و ریم جراحت هم آمده است .(برهان ). خونی که در جراحت ریم بود. (رشیدی ). مخفف آن ستیم و ستیم افصح بود. (مجمل اللغة) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.

رودکی (حفان ) (رشیدی ).


وز دروغ تست در جانت دریغ
وز ستم کاریست ریشت پرستیم .

ناصرخسرو.


امروز سیم گویند. و سیم کشیدن به معنی تاه شدن خستگی و ریش باشد بعلت مجاورت هوای سرد یا آب آلوده .
ترجمه مقاله