ترجمه مقاله

استکشاف

لغت‌نامه دهخدا

استکشاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهنه کردن خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || واشدن خواستن . روشن کردن خواستن . || جستجو. تجسس . تحقیق . پرسیدن : بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. (کلیله و دمنه ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم . (کلیله و دمنه ). شیر... روی به ... استکشاف کار او [گاو] آورد. (کلیله و دمنه ). بر عزم حج چون بحضرت عضدالدوله رسیدم ... از احوال ملک خراسان و انتظام امر آن دولت در ضمن اهتمام و کنف کفالت و عهد تدبیر و وزارت شیخ ابوالحسن عتبی استکشاف کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی صص 47 - 48). و سلطان چون بدان نواحی رسید و از عقاید و نحل ایشان استکشاف کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 291). او در اظهار برائت ساحت و نقای جیب فریاد میکرد و چندان زمان مهلت میخواست که از آن حوالت استکشاف افتد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 370). حیران فروماند و از همسایگان استکشاف حال میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 346). در آن وقت که گیوک خان را بخانی برداشتند و بحث و استکشاف آنک از پادشاه زادگان کدام کس ... (جهانگشای جوینی ). و بتدریج از احوال استکشاف میکند. (جهانگشای جوینی ). پادشاه فرمود که اگر با او سخنی هست در حضرت ما عرضه دارد تا هم اینجا استکشاف آن رود. (جهانگشای جوینی ).
- استکشاف کردن ؛ تجسس کردن .
ترجمه مقاله